نام تمامی پرنده هایی را که در خواب دیدهام برای تو اینجا نوشتهام نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام نام تمامی شعرهای خوبی را که خواندهام و دستهایی را که فشردهام نام تمامی گلها را در یک گلدان آبی برای تو در اینجا نوشتهام وقتی که میگذری از اینجا یک لحظه زیر پایت را نگاه کن من نام پاهایت را برای تو در اینجا نوشتهام و بازوهایت را-وقتی که عشق را و پروانه را پل میشوند، و کفترها را در خویش می فشرند- برای تو در اینجا نوشته ام مرا ببخش من سالهاست دور
داشتم زندگی آدم ها را مرور میکردم بعد به خودم نگاه کردم؛ من نه در خانواده ای مذهبی چشم گشودم و نه برعکسش خانواده ی من سرشار از تناقض بود. که شاید الان خودم آینه ی آنم. من نه از کودکی موسیقی می دانستم . نه مثل خیلی ها طبع شعر داشتم نه بلدم بودم بنویسم. نه جلوی آدم ها میتوانستم اجرا کنم . یا نه اهل هیچ شق القمر دیگری که نشان دهد اهل هنر یا دیگر گیر چیز ها هستم بودم.هیچ وقت پدر و مادرم از ذوق اولین راه رقتنم عکس نگرفته اند .
درباره این سایت